برای آینده ١٨
توی گوشم پر از صدای وبینارهاست. گوش هام کامل درد گرفته. اصلا به هدفون عادت ندارم. انواع هدفون را امتحان کرده ام که لااقل یکی شان کمتر گوشم را اذیت کند. نشد. همه شان گوش درد را دو چندان کردند..
هنوز یک جاهایی توی برخورد با واژه رهاسازی گیر دارم. هنوز هر چقدر فکر میکنم یادم نمیآید معمولی بودن و اعتماد کردن چه شکلی بود؟!
هنوز وقتی توی ذهنم از دو نوع تربیت برای فرزندانم میگذرم نمیفهمم درست ش یا درست ترش کدام بود.
عین آدم های سردرگم نشسته ام به تماشای خودم. حالا دیگر مرتضی موضوع مراقبه ی من نیست. خودم موضوع مراقبه ام.
من تا قبل از این ماجرا چه شکلی بودم؟ منی که ادعا میکنم خیلی اهل گیر دادن به بچه نیستم..
حالا میبینم چقدر پر گیر و چقدر پر ابهام م.
یک بازنمایی از خودم به من نشان میدهد که همه آنچه درباره خودم گمان برده بودم غلط از آب درآمد..
در روش جدید درمان، ظاهرا این منم که باید درمان بشوم. و مرتضی دارد برای درمان من صبر میکند.
او فقط با صوت و تصویر درگیر بود و من با تک تک عوالم انسانی م.
حالا دیگر بجای شفای او، باید برای شفای خودم دعا کنم.
حالا باید دعا کنم خدا، آن لک شدگی های قلبم را، آن خاک گرفتگی های اعتمادم را، آن تارعنکبوت های صبرم را به برکت وجود طفلکم شفا دهد.. و مرا به تنظیمات کارخانه برگرداند..
روش درمانی جدید، روش درمان مادر پدرهاست..
کاویدن خود. و خانه تکانی قلب، روح و رفتار..
چقدر سخت است.
خدایا مرا شفا بده. بحق آقایی که در ذات تو ممسوک بود..
دوشنبه ۳۱مردادماه ۱۴۰۱