برای آینده ۲
خانه به غایت بهم ریخته، شلخته و حتی کثیف است.
رشته امور کاملا از دستم خارج شده،
هیچ چیز را نمیتوانم سر جای خودش داشته باشم.
در همه جا یا قفل است یا شکسته..
در انتهای بی حوصلگی ام. دست تنها و حتی بی یاور و حتی بی همکلام.. با وجود رفقا حتی..
تلاش و تقلا برای بقا، و برای فقط گذران دوران، مرا بیشتر از درون بهم ریخته.
سایه ی ترسناک ناامیدی در حال جدال با بارقه های نازک امیدواری در قلبم است.
ذهنم مثل یک لباس استرج که سالها بر تن یه خپل بوده، از فرم افتاده و کش های ریزش بیرون زده و حالا که روحم لاغر است و رنجور، حسابی بر تن روح م زار میزند..
یک روز از این حال عبور میکنم، چه به توفیق موفقیت، و چه به عادت و صبوری جبر..
اما امروز این طوفانها، به من نشان داد، عیار روحم تا چه حد ناخالصی دارد.. و هیچ چیز بیش از ناخالصی عمق وجدان آدمی را رنج نمیدهد.. شاید برای همین است که یکی از شرایط پذیرش عمل، اخلاص است..
۲۲اردیبهشت ماه ١۴٠١