برای آینده ۱
رفتن به مرکز مفید و دیدن اوضاع بچه های آنجا، برای منی که عمری از دیدن ناتوانی کودکان فراری بودم، نوعی شکنجه ی روحی ست.
دیدن بی قراری ها، عجزها، پرخاش ها، خودزنی ها و... هر ثانیه اش برایم مثل کوهی از رنج است..
بچه هایی که غالبا درکی نرمال از پیرامون ندارند و نمیدانم آنچه از زندگی در این دنیا سهم شان میشود، چقدر قابل بیان است..
زیستنی در گنگی.. رنج...
و دیدن رنج خانواده ها..
بلا استثنا بعد از هر جلسه(که حالا تعداد جلسات سه روز در هفته شده)، من در حالتی از غم و کلافگی عمیق فرو میروم و نیاز به زمان طولانی گریستن دارم..
غمی که به جانم چنگ میزند از همه ی غم های تا کنون زندگی ام دلخراش تر است..
من در زندگی روزهای سخت و تلخ، کم نداشته ام. ولی تاب جراحت بر روح و روان کودکان معصوم برایم از هر چیزی سهمگین تر است.
نمیدانم در دستگاه عدل الهی این قسم حالات چگونه تفسیر میشوند. به دنبال تفسیر و تعمیم ش هم نیستم.. ولی کاش میفهمیدم خدا با این بندگان کوچک بی اختیار و رنج دیده خود، قرار است چه چیز را به من بفهماند..
کاش نفس حقی مرا در این روزها ویژه دعا کند..
برای غمی که حتی نمیتوانم برای دیگران آنرا بازگو کنم..
برای سلامتی همه ی آنها و پسر کوچکم و خانواده های آنها، از خدای قادر رئوف طلب عافیت و شفا دارم... باشد که مرحمت کند.
اردیبهشت ماه 1401