مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۶اسفند

انتظار .... صبوری....

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۴۱ ب.ظ
هفته ی پیش این موقعرسیده بودیم پادگان شهید کلهر،اندیمشک.قرار بود خانم کاتبی، نیروی حاج احمد متوسلیانبرایمان از روزهای کردستان و جنوب بگوید..رفتیم حسینیه ی پادگان...جایی که برای ما، بچه های خادم،پر بود از خاطره..سفره ها که جمع شدو بچه ها با آلارم سلحشور، متمرکز شدندخانم کاتبی شروع کردند به گفتن خاطره ها..حسابی حال فضا را دست گرفتند..بعد از اتمام حرفهای خانم کاتبییکی از تئاترهای ... خیابانی که از مبدا هماهنگ شده بود اجرا شد..ما ، با اجرای این کار کاملا مخالف بودیم.چون نه محتوایی داشت، و نه ارزش هنری و یا حتی معنوی..فقط با استفاده از دل های آماده ی مخاطبین، و توسل به هر وسیله، اشک میگرفتند از ملت....آمپرم چسبیده بود به سقف و تمام تلاشم را میکردم که به خودم مسلط باشمتا این نمایش تمام شود..وسط این قصهیکی آمد و گفت مادر شهید صبوری را یادت هست...؟پسرش پیدا شد......و اشک جاری شد از چشم هاش و .....یاد دو سال پیش افتادمکه 60 روز با کلیپ مادر شهید صبوری،60 کاروان گریستیم..و بعد از رفتن ما هم گروه های دیگر تا آنجا که بودندیاد شهید صبوری را به هر کاروان یادآوری میکردند..حالا بهروز برگشته بود به آغوش مادر..و مادرشبعد از سی و یک سال انتظار،پسر را حنا بندان میکرد.....بعضی هاانگار ، فقط قرار است باشندتا ایستاده انتظار کشیدن رابه ما بیاموزند....و با عملشان،در نهایت متانت و صداقت بگویندماهنوز منتظران حقیقی یوسف نیستیم..اگر نهآمده بود..

نظرات  (۶)

به این فکر میکنم که اگر مرا نمیبردند،
احتمالا تا آخرین نفس،
تمام حجم تری ام را
فقط می گریستم . . .
لطف را در حقم تمام کردند،
شهدا و همه ی آنها که فانوس دعاهایشان
راهم راروشن کرد...
والبته "سیّد" خانه ام
. . .
سلام عزیزم .وبلاگ خیلی زیبایی داری بخصوص این پستت که عالی بود .یه پیشنهاد واسه دوست گلم دارم .راستش من یه گروه تازگی ها راه انداختم در مورد استخدامه که جدیدترین اخبار استخدامی رو به گروه میفرستم .اگه شما هم از این ایمیل ها میخواهی دریافت کنی پیشنهاد میکنم بیا عضو شو .گروهم کاملا سالمه و الان 2000 عضو داره .چون روزی فقط یه ایمیل میفرستم که مزاحمت نداشته باشه واسه کسی .ضمنا تبلیغ هم اصلا ارسال نمیشه به گروه چون کار درستی نیست! .برای عضویت به وبم بیا .همه چی رو توضیح دادم اونجا .اینم لینک http://www.estekhdamiha.com/khabarname
عاشق این جمله م ..... :
بهشت زهراپر شد از شهدای کربلای 5

...

زندگی میکنم باهاش..




مثل اون رفیق باحالمون که تا از هنر و شیدایی شنید،
دیوونه شد رفت ... !!!!!!!



پاسخ:
واقعا با هلیکوپتر، چیپس مون کرد!!!
چیپس و خوب اومدی !!!!!!!!! خندم میگیره میخونمش!!!!
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۱۱ بچه های هنر
لحظه قشنگش ترش این بود که مادر شهید اول شهید گمنام کنار قبر پسرش رو زیارت کرد
سالی که گذشت دقیقا معنی پس زده شدن رو فهمیدم

بغض دارم