۱۵مرداد
سالیانی است آرزو دارم ... کربلای نرفتهء او را
سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۵۱ ب.ظ
انگار همین دیروز بود خانه پیرزن ته کوچهپشت یک تیر برق چوبی بودپشت فریاد های گل کوچکواقعا روزهای خوبی بود پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهرمنتظر بود در زدن ها رادم در می نشست و با لبخندجفت می کرد آمدن ها را روضه خوان محله می آمدمیرزا با دوچرخه آهستهمثل هر هفته باز خیلی دیرمثل هر هفته سینه اش خسته «ای شه تشنه لب سلام علیک»ای شه تشنه لب ... چه آوازیزیر و بم های گوشه دشتیشعرهای وصال شیرازی می نشستیم گوشه مجلسبا همان شور و اشتیاقی که...چقدر خوب یاد من ماندهدر و دیوار آن اتاقی که - یک طرف جملهء «خوش آمده ایدبه عزای حسین» بر دیوارآن طرف عکس کعبه می گردد دور تا دور این اتاق انگار گوشه گوشه چه محشری برپاستتوی این خانه چهل متریگوش کن! دم گرفته با گریهبه سر و سینه می زند کتری عطر پر رنگ چایی روضهزیر و رو کرده خانه اوراچقدر ناگهان هوس کردمطعم آن چای قند پهلو را تا که یک روز در حوالی مهرروی آن برگ های رنگا رنگبا تمام وجود راهی کردپسری را که برنگشت از جنگ هی دوشنبه دوشنبه رد شد و بازپستچی نامه از عزیز نداشتکاشکی آن دوشنبه آخرروضهء میرزا گریز نداشت پیرزن قطره قطره باران شدکمی از خاک کربلا در مشتالسلام و علیک گفت و سپسروضهء قتلگاه اورا کشت مربع تاهمیشه نمی برم از یادروضه آن سپید گیسو راسالیانی است آرزو دارمکربلای نرفتهء او راهر چه بود گذشت از فضیلت شب قدر
نگاه ما به شب اول محرم توست..
۹۲/۰۵/۱۵