۲۶تیر
یک قاشق دعای سحر
چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۲ ق.ظ
معده حالش خوب نبودطبیب روزه را ممنوع کرد..من ماندم و یک رمضان و دنیا دنیا حسرت..آخر من از آن مسلمان هام که از رمضان فقط نخوردن و نیاشامیدنش نصیبم میشد..سحرینشستم پای نجوای دعای سحر حاج مرتضی،تازه دوزاری م افتاد خدا چرا این رمضان مرا ادب کرده..توی تمام این سالهااندازه ی یک دعای سحر، با خدا زمزمه نکرده ام..یعنی اصلا وقت نمیشد..اینقدر هیاهوی چیزهای دیگر بود که دیگر وقت نمیشد به دعای سحر..سائل یعنی گداو انی اسئلک یعنی دارم ازت گدایی میکنم..اما متن دعا را که بخوانید بعد از آخرین قاشق غذا؛میفهمید که بین این گدا و رب ش ،چه ماجرای جالبی در حال وقوع است..من به حق همه بزرگی اتو همه ی نام هاتو همه ی شرافتتو همه ی ملک تو همه ی جبروتتو همه ی..و همه ی..که فقط مرا اجابت کن..
۹۲/۰۴/۲۶