مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۷خرداد

قرار ما سر پل صراط

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ
همیشه به خودم میگفتم وقتی عصبانی هستیپست ننویس.با کسی حرف نزن.با کسی کل کل نکن...ولی هر روز که میگذرد از عصبانیت من کاسته که نمیشود هیچ،افزوده هم میشود..میدانم آن کسانی که باید بخوانند هرگز اینها را نخواهند خواند..همانطور که گوشی برای شنیدن ندارند..همانطور که وجدانی برای قضاوت ندارند..همانطور که...فقط به آنها که بوی گند ایمانشانمدتهاست دارد خفه ام میکندوعده میکنم:قرار ماسر پل صراط.ما تا اینجا هم به تکلیف مان عمل کردیم..ولی شمابه عهدتان با نفس تان پایبندید..میزهایتان خیلی کوچک تر از آن استکه قلب های ما را تسخیر کند..آنها ، فقط به درد خودتان و  تعلق های کوچک و بو گرفته ی خودتان میخورد..توی عمرم فقط از دو نفر نگذشتم..شما ها ولی اینقدر زیادید که اگر بخواهم کینه تان را با خودم بکشم، میترسم کثیف شوم..!..شما رابا همه ی غرور و خودپسندی و تعلق های شهوت بار تانبا همه ی دو رویی ها و دروغ هایتانبا همه ی آنچه هستید و من متنفرم از آن؛به پروردگار بزرگ ، رب همه ی آفریدگانواگذار میکنم..وعده ی ماقیامت.اینجوریه مهندس رهنما:به تماشا سوگندو به آغاز کلامو به پرواز کبوتر از ذهنواژه ای در قفس است. حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.من به آنان گفتم :آفتابی لب درگاه شماستکه اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد. و به آنان گفتم :سنگ آرایش کوهستان نیستهمچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کنلگ .در کف دست زمین گوهر ناپیدایی استکه رسولان همه از تابش آن خیره شدند.پی گوهر باشید.لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید. و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادمو به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت. و به آنان گفتم :هر که در حافظۀ چوب ببیند باغیصورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.هر که با مرغ هوا دوست شودخوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.آنکه نور از سر انگشت زمان برچیندمی گشاید گرۀ پنجره ها را با آه. زیر بیدی بودیم.برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم :چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید ؟می شنیدم که به هم می گفتند :سحر میداند ، سحر ! سر هر کوه رسولی دیدندابر انکار به دوش آوردند.باد را نازل کردیمتا کلاه از سرشان بردارد.خانه هاشان پر داوودی بود،چشمشان را بستیم.دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.جیبشان را پر عادت کردیم.خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۷
نرگس حسینی

نظرات  (۳)

اونجا چه خبره شده رفیق ؟!
۳۰ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۰ فاطمه سادات
سلام گلم خوبی
به هر زحمتی بود صفحت باز شد
چند بار دیس کانکت شد دیگه داشتم نا امید می شدم
اما باید می اومد
خسته ای ؟
شاد باش مولامون میاد اون وقت حسابی خستگی در میکنی
شاید اون موقع به خاطر روی ماه اون همه رو بخشیدی
۳۰ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۵ فاطمه سادات
سلام
چه میکنه این سیستم هندلی من همش یکی فرستادم
از کار بعضی از این بچه مذهبی ها تعجب میکنم چه جوری پشت علم ادم هایی رفتن ...که اونی هم که ضد اسلامه تو اون جناحه؟؟
خوب اون که سر دسته است داره برای مخالف های اسلام هم کار میکنه؟