مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۳فروردين

نگاه واره

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ
حدس بزنید اینجا کجاست؟پ.ن:خدا قسمت کندعیدخانوادگی رفته بودیم جنوب.بماند که من فقط رفته بودم که چشمم را پر کنم.. و برای فراق بیشتر آماده شوم....یک جاهایی را رفتیمکه با کاروانها خیلی بعید است بری..خصوصا توی تیپ کاروان های دانش آموزی و حتی دانش جویی که ما غالبا با آنها می رفتیم...این مدت حاج آقا هر بار می آمد جنوب و خودش سرتیم خودش میشدمیرفت سمت هور.و بعد از هور میگفت و دل ما آب میشد..گفتیم شهدای هور عنایت کنند ما را که به عشقی آمده ایمبپذیرند..کرم کردند و پذیرفتند...نماز را خواندیمیک گشتی هم زدیمداشتیم برمیگشتیم که دیدیم ای دل غافل...  بچه ها نیستند..پسرها گم شده بودند..گفته بودند میروند ته خاکریز ها.و انگار که رفته بودند...با ماشین رفتند دنبالشان.وقتی آمدند یکهو ویرمان گرفت برویم جایی که آنها بودند...- "ویر" البته عبارت نامتعارفی ست.-اگر نمیرفتیم آنجامن واقعا بعدها فکر میکردم هور را از دست داده ایم..آن آخر ها،یک حسینیه ی ساخته شده از نی بود...   به یاد حسینیه ی قدیمی ی طلاییه و چذابه...بعد از آن همیک سنگر بود که از همان زمان جنگ باقی مانده بود.سنگر بزرگی بود.به سبک سنگر هایی که با بتن های نیم دایره ای میساختند....و یک تاریکی عجیبی داشت..خیلی عجیب..وقتی وسط سنگر می ایستادی دیگر هیچ کس تو را نمیدید از فرط تاریکی..این عکس، در ورودی یکی از قسمت های سنگر است.خیلی جای دنجی بود..آنجا، نماز ، خیلی حال خوشی داشت..حس میکردی هنوز صدای بچه های جنگ دارد توی فضا میپیچد...این عکس هاروایت هور را ادامه میدهند...عکس بخش اول، همین در را از داخل نشان میدهد.

نظرات  (۸)

1.زیر شیروانی خونه مامان بزرگ
2.یه قبرستان خانوادگی
3.محل نمایشگاه یه هنرمند دیوانه
4.هیچکدام
پاسخ:
هیچکدام.
اینجا باید یه مسجد یا حسینیه قدیمی توی یه روستا باشه
حسینیه یه جای دنج .. یا یه سوله که موکت کردن .
بس که نق میزنی

بس که ویرت میگیره

میگیری دیگه (خوشا به سعادتت)

تن بی عرضه از عاشقی واسه بد بختایی مثل منه !
پاسخ:
فحشم میدی مهدیه؟
من احساس یک مارمولکی رو دارم که با دمپایی زده باشن توی سرش...
ترجیح میدم بجای معمار بهم بگن:
غازچــــران!
.......................
.................
ممنون از حس و حال خوبی که با این (به قول شما) "نگاه واره ها" در من ایجاد کردید...
اجرتون با حضرت حق.
چقدر خوب بود .. خوش به حالتون که یه همچین توفیقی داشتید ... پره آرامشه ... ولی با دیدن این عکسا دل ما می سوزه که پامون کوتاهه ... شهدای گمنام جواب دلتو دادن !!!
واااااااااااااااای چقدر دلم می خواست اونجا باشم
فوق العاده است و خیلی دلتنگ کننده
منممممم مییییییییییی خوام
امسال معراج قسمتم نبود
خوش به حالت..