۲۳فروردين
نگاه واره
جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ
حدس بزنید اینجا کجاست؟پ.ن:خدا قسمت کندعیدخانوادگی رفته بودیم جنوب.بماند که من فقط رفته بودم که چشمم را پر کنم.. و برای فراق بیشتر آماده شوم....یک جاهایی را رفتیمکه با کاروانها خیلی بعید است بری..خصوصا توی تیپ کاروان های دانش آموزی و حتی دانش جویی که ما غالبا با آنها می رفتیم...این مدت حاج آقا هر بار می آمد جنوب و خودش سرتیم خودش میشدمیرفت سمت هور.و بعد از هور میگفت و دل ما آب میشد..گفتیم شهدای هور عنایت کنند ما را که به عشقی آمده ایمبپذیرند..کرم کردند و پذیرفتند...نماز را خواندیمیک گشتی هم زدیمداشتیم برمیگشتیم که دیدیم ای دل غافل... بچه ها نیستند..پسرها گم شده بودند..گفته بودند میروند ته خاکریز ها.و انگار که رفته بودند...با ماشین رفتند دنبالشان.وقتی آمدند یکهو ویرمان گرفت برویم جایی که آنها بودند...- "ویر" البته عبارت نامتعارفی ست.-اگر نمیرفتیم آنجامن واقعا بعدها فکر میکردم هور را از دست داده ایم..آن آخر ها،یک حسینیه ی ساخته شده از نی بود... به یاد حسینیه ی قدیمی ی طلاییه و چذابه...بعد از آن همیک سنگر بود که از همان زمان جنگ باقی مانده بود.سنگر بزرگی بود.به سبک سنگر هایی که با بتن های نیم دایره ای میساختند....و یک تاریکی عجیبی داشت..خیلی عجیب..وقتی وسط سنگر می ایستادی دیگر هیچ کس تو را نمیدید از فرط تاریکی..این عکس، در ورودی یکی از قسمت های سنگر است.خیلی جای دنجی بود..آنجا، نماز ، خیلی حال خوشی داشت..حس میکردی هنوز صدای بچه های جنگ دارد توی فضا میپیچد...این عکس هاروایت هور را ادامه میدهند...عکس بخش اول، همین در را از داخل نشان میدهد.
۹۲/۰۱/۲۳
2.یه قبرستان خانوادگی
3.محل نمایشگاه یه هنرمند دیوانه
4.هیچکدام