مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۳اسفند

حیرانی نوشت 10

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۱ ب.ظ
معاصرتر از اون آدم، یه جوون هم  نسل ما. کلّی بورس و دعوتنامه داشت.خیلی ام دوست داشت بره، به این فکر میکرد میره، یاد میگیره بعد میاد به بقیه یاد میده. امّا یکم که گذشت،دید ظاهرا قصه چیز دیگه ایه.. اونا دقیقا همینو میخوان.که همه رو از تو خونشون بکشونن بیرون. ببرنشون مهمونی،کلّی تعارف و تعریف و پذیرایی مفصّل، امّا مهمونی که تموم میشه، تو دیگه پات گیر کرده.. کم کم خو گرفتی به اون دیار..نه که اینورو یادت رفته باشه،یا دیگه دوستش نداشته باشی،نه. اصلا خیلی هام رفتن و برگشتن.مثل پروفسور سمیعی.. که داره بزرگترین مرکز مغز و اعصاب جهان رو تو ایران راه اندازی میکنه و میگه من اعتقاد دارم که این لیاقت ماست و باید همیشه بهترین باقی بمونیم. امّا من هنوز اینقدر ازخودم مطمئن نشدم که اگربرم،برمیگردم یا نه.. آخه همینجا، تو کوچه پس کوچه های محل خودمون، من مدام در حال تغییرم..که شاید بعضی هاش خوب نیست.چه برسه به اونجا که از خیلی چیزا دورم.. داشتم ازون جوون میگفتم.ماجرا رو که فهمید،قصد موندن کرد.یه کار بزرگی شروع شده بود، احتیاج به کمک داشتن.. تک پسر خونه رفت وسط بیابونای نطنز کمکشون.هرکاری که ازش برمیومد. یوقت قطعه تعمیر میکرد،یوقت فرمولای شیمی.. جلوتر که رفت، فهمید اتفاقا اونا نمیخوان که ما تو خونمون یه چیزایی رو داشته باشیم. حتما یا باید بریم ازونا بخریم،یا باید پیش اونا یاد بگیریم.تازه همشم که به ما یاد نمیدن.. برای کار،به قطعه هایی احتیاج داشتیم که انحصار ساختش دست خودشون بود..چاره ای نبود.باید یه نمونه ازشون داشته باشیم. بالاخره شد مسول امور بازرگانی و با هزار ترفند و توکل، قطعه ها رو با وجود اینهمه سرویسهای امنیتی و اطّلاعاتی،به خود شرکت های اصلی،سفارش داد و خرید!! آورد اینجاتا بچه های خودمون، بهترشو بسازن! مصطفی احمدی روشن، نقطه ی اولش خوب بود، به جاهای خوبی می رسید..امّا خب، انتخاب کرد که نقطه ی دومش،خوب تر باشه.. و شد خطّی که خیلی ها خواستن پاکش کنن و.. نتونستن. او، مثل خیلی های دیگه،با مرگش، نمرد؛ زنده شد، زنده و جاودانه...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۳
نرگس حسینی