۲۲اسفند
حیرانی نوشت 5
سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۰۰ ق.ظ
الان حسّ اون هنرمندی رو دارم که اثرشو میزنه به دیوار ،
بعد میره عقب تر می ایسته با
افتخار، در حالی که اشک تو چشاش جمع شده ، زل میزنه به اثرش!!!!!!
مرور که میکنم،
تقریبا همه چی سر جاشه.. :
اسمم.رشته م.اصالتم. رنگ و
غذا و تیم مورد علاقه م.سبک موسیقی ای که دوست دارم.بازیگرا،خواننده ها، ورزشکارا،
تیپم.شهرها،بازیا،مسافرتهایی که دوست دارم برم.رشته هنری مورد علاقه م.کارایی که
بلدم(حالا که مجبور شدم بیارمشون رو کاغذ، فهمیدم که خیلی کمن!الان منظورم این بود
که خیلی خجالت کشیدم..)
دیگه .... همین.
وایسا ببینم،
همین؟؟تموم شد؟؟
یعنی همه ی من، فقظ
همینم؟؟؟؟؟
خب آخه ...
دستمو میذارم رو اسم م.
دوباره بهش نگاه میکنم..
خب..
تنها چیزی که بطور مشخص نشون
میده این مختصات مال منه،مال خود خودم، فقط همون اسم مه..
هرکس دیگه ای ام میتونه این
مختصات و علایق رو داشته باشه..
واقعا که ...
خیلی مسخره ست.
اینهمه بذار و بردار، آخرشم
این..
توام راحت باش.
ناراحت میشم اگر زحمت بدی به
خودت ، یه کلمه بگی .. راحت باش.
منم اصلا میرم گم وگورمیشم..
توام راحت شی.
۹۱/۱۲/۲۲