مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۲اسفند

حیرانی نوشت 4

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۱۵ ق.ظ
ببین .... غرغر نکنی ها! خب کسی جز تو که الان در دسترسم نیست. میدونی چی شد؟ من الان کِشیدمش. مختصاتمو میگم. تقریبا خیلی چیزارم توش گفتم... همونایی که قبلا با هم راجع بهش اختلاط کرده بودبم..گرچه که تو خیلی ساکتی و عموما این آرواره های فکّ منه که داره مدام کار میکنه! فقط میدونی چیه؟؟ چندتا مشکل وجود داره ... اول اینکه  آدمیزاد  شب میخوابه،صبح بلند میشه ،یهو نظرش راجع به یه چیزایی عوض میشه ، خب ازونجا که منم یکی از همین آدمیزادا هستم، نمیدونم باید چکار کنم؟یعنی این تغییراتو کجا بذارم؟آخه دیگه جا نداره... البته میدونی، خودم یکم بیشتر که فکر میکنم، میبینم آدم نباید اینقدرم سست عنصر باشه که هی نظرشو عوض کنه..خب قبل از قطعی کردن نظرش، کافیه بیشتر ومحکم تر فکر کنه.. خاله بازی نیست که.. بعدم، من این همه خودمو کشتم ، وقت صرف کردم ، بی خوابی رو بگو!!! کلی نخوابیدم، با این استعداد نقاشی در حدّ کبودی!!! اینو کشیدم. امّا نهایتا برای چندوقت دیگه به درد میخوره مگه؟؟ یاد خاطرات بابا میفتم.. میگفت زمان بچّگیشون یجوری لباس میخریدن که هرکس حدّاقل تا4،3 سال دیگه بتونه بپوشدش!!!! امّا آخه ضایست ... من که نمیتونم مختصاتمو اینقدرگَل و گشاد بگیرم که از هر طرف کاغذ آویزون باشه.. باید بیشتر فکر کنم.. خب توام یه اِهنی،اوهونی،یه چیزی بگو دیگه ..نشسته فقط زل زده تو چشمای من ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۲
نرگس حسینی