۱۶فروردين
به بهانه ی روزی که پایش روی مین رفت...
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۱، ۰۱:۵۶ ب.ظ
بعد از برگشتن از جنوبیک جلسه گذاشت و طبق معمولآخرش را با بهترین هدیه ای که میتوانست، کامل کرد..یک کتاب از آقا مرتضی..دلم میخواست بتوانم کتاب را توی عید بخوانم..نشد که نشد..این یکی دو روز بعد عید هم نشد..دینش مانده بیخ گلویم..اینقدر که از نخواندن کتابهای آقا مرتضی و سیر هنر ناراحتم،از قبول نشدن در آزمون ارشد ناراحت نیستم!حالِ حالم یه کمی در هم است..دلم میخواست به بهانه ی سالگرد شهادتش هم که شدهکتاب را آنطور که به دلم مینشیند، میخواندم..دارم فکر میکنمبا همان پایی که روی مین رفتی،روی "من" ت پا گذاشتی..
۹۱/۰۱/۱۶
منم هنوز نتونستم درست و درمون بخونمش
می دونی که اوضام چطوریه این روزا...
ولی این بازی رو که توش وارد شدم دوس دارم
عمیقا دوس دارم
وقتی خود آقا مرتضی بشه راهنما
وقتی بانو فاطمه زهرا بشه چراغ راه
خیلی بازیه خوبیه
کاش بتونیم تا ته اش بریم و پا بذاریم روی این جناب "من" ..کاش