۲۲تیر
آغازی بر یک پایان
چهارشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۲۵ ب.ظ
سلام دایی..
خانه نو مبارک..
تمام مدت
فکرم
پیش حرف شکوه بود..
.
.
شکوه،
که اولین نگاهی بود که
از چهار چوب در
نگاهم را دزدید..
.
.
پشت سرش
از زن ها
فقط
من بودم و شکوه..
.
.
و شکوه
که با همه بودنش
پدرش را
بدرقه میکرد..
.
.
و آرزو میکرد
که
آرام بگیرد..
بعد از این همه درد
آرام بگیرد..
۹۰/۰۴/۲۲
احوالات جناب مهندس
یاد ما نمیکنی دیگه
مهندس رفتم این تیکه کاغذ پاره هه رو گرفتم
مهندس جون ما یه صفحه جشن داریم یه کلیک رنجه بفرمایید مسرور میشیم
یه شربت و صلوات در خدمت باشیم
http://ceremony.blogfa.com/