مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۵خرداد
به زور میخواست وسط خوزستان به من ِ بچه اصفهانی، گز اصفهان بفروشد.. آخرش گفتم می خرم به شرطی که بخندی.. خندید.. خیلی درد دارد دیدن این صحنه ها.. آن هم در استانی که روی نفت خوابیده.. آن هم در استانی که خاکش طلاست.. آن هم در استانی که .. اصلا هرجا که باشد دیدن این صحنه ها  خیلی درد دارد.. بعد از چند روز کار سخت، امروز کمی فرصت کردم بیایم و سری بزنم به اینجا.. حسابی خاک گرفته انگار.. . . نظرات دوستان را که چک میکردم  یک نظر حسابی برایم جالب بود.. نظری خصوصی که نویسنده اش حال نکرده بود خودش را معرفی کند. و از همین عنوان های مجازی خودمانی استفاده کرده بود.. و انگار اوضاع اقتصادی هم بدجور بهش فشار آورده بود.. ما هم میفهمیم برادر من.. ما هم میبینیم خواهر من.. فقر هست.. تا وقتی عدالت درست و تمام اجرا نشود فقر هست.. امیرالمومنین هم که فردا میلاد اوست، نتوانست عدالت را به پا دارد چه رسد به ما.. و این وعده خداست که تا آمدن موعود، مصداق حقیقی عدالت قابل اجرا نیست..گرچه این دلیل نمیشود برای خیلی بی عدالتی ها..ولی تا من و تو 25 تا خودکار داریم و آن دختر یکی..تا وقتی من و تو 10 تا تیشرت داریم و او 2تا..تا وقتی ما ........من و تو خودمان عدالت را درباره ی آنها اجرا نمیکنیم..دولت  که ....بماند.....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۳/۲۵
نرگس حسینی

نظرات  (۲)

خیلی وقته گیر دادم به خوودم میگم چرا همش این ور کوچه راه میری روتو کردی اون ور رو نگاه میکنی !!!



بله اشکال چشم ما هست که بد میبینه با اینکه میدونه و میفهمه و حتی میتونه درک کنه و لمس کنه !!
۰۲ تیر ۹۰ ، ۲۰:۳۳ خودجنابعالی
متشکرم که یادآوری می کنی.
حتی حالا که خیلی گذشته.

این هم از برکات راهیان است که :
خیلی چیزها را نباید فراموش کنی..
یادت باشد منطقه ات را ..


این روزها
جهادی ها
و تصویرلبخندهای لاغر کودکان
دلم را آتش میزند ..




..
نمی دانم چطور دستم به خرید خواهد رفت
برایم دعا کن

نمی خواهم چون هربار و همیشه
رو سیاه باشم..