۰۹شهریور
عاششششششقتم خدا جون!!
سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۵:۵۰ ب.ظ
رفتم سر کرکسیون.کف دانشکده رو که هفته پیش شخم زده بودند درست کردند.آدم روش سر میخورد.رفتم طبقه سوم.. جلوی در که رسیدم ..حس کردم وسط سال تحصیلیه..!!اتاق پر آدم بود.آقای سلیمانی م پشت میز های نقشه کشی سنگر گرفته بود و از اون ته جواب مراجعات رو میداد!!اینجوری ندیده بودم هیچوقت اتاق مدیر گروه رو!رفتم پیش استاد راهنما..غلغله!!!!!انگاری صف کوپن!ما رو انداخت بیرون و خودشم اومد بیرون..بنده خدا کلافه شده بود از حجم مراجعات و ...روزه م برده بودش...تا برم فرم اعلام آمادگی دفاع رو دوباره از همکف بگیرم بچه ها م رفتن طبقه چهارم که جا پیدا کنند...ولی همه ی درها بسته ...!استاد همونجوری سر پا با یکی کرکسیون کرد تا در باز بشه..در که باز شد با احترام و ادبهجوم بردیم داخل کلاس تا زود دور استاد نوبت بگیریم!!از 11 تا 1 طول کشید نوبتم بشه.یه بنده خدایی با nتا مقطع اومده بود تازه بازم دلهره داشت.تازه اونجا بود فهمیدم چرا دلهره ندارم!!!!!نوبت من که شد همه یادشون افتاد که دیرشون شده.. یا باید زنگ بزنند به استاد!نوبتم رو دادم به اون پسره که شارژ لپ تاپ ش داشت تموم میشد..اومدم کرکسیون کنم بابای استاد زنگ زد!!!گفتیم خب الان یه سلام علیک میکنه تموم میشه.نه بابا!!!اصلا از این خبرا نیست..یارو دانشجو زنگ زده این و اون .. شماره خونه ی پدر مادر استاد رو پیدا کرده ... زنگ زده به اونا ..که آره .. شما به دخترتون بگید کار منو درست کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!یعنی کارد میزدی خون مهندس در نمیومد!!!گفتم یا امام زمان (عج) حالش خوب شه .. من کرکسیون کنم...!!اومدم بگم بسم الله.. صدای اذان پیچید تو سالن......تایید کرد..فاز دو رو تایید کرد..ایده ی نما رو تایید کرد..گالری پیکسل رو تایید کرد..ایده ی استدیو ها رو تایید کرد..خلاصه حالش خوب شد ... و تایید کرد...خدا تایید کنه.انشالله....... تازه یه پایان نامه ی قطورم داد بهم.گفت این شبیه کار تو...برو ببین چیزی از توش بدرد میخوره...دید دست دست میکنم ..گفت ببر..بعد دفاعت بیار...چشمام یهو برق زد!!تو دلم گفتم عاششششششقتم خدا جون!!
۸۹/۰۶/۰۹
فقط نفهمیدم مگه دفاع نبود ؟؟