مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۰۸مرداد

داستان یه مجرد امام زمان پسند

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۸۹، ۰۲:۳۶ ب.ظ
اینم سوغات بیشمار  ه برای امروز.من که صفا کردم با این.می آمد از طواف کسی همتبار نوربرزانوی ادب مقابلش آرام می گرفتشاگرد بود و در کنف حضرت جواد(ع)نم نم از علم بی حد شان وام میگرفتدر راه خانه بود که گنجشک چشمهاشبر دختری نشست و دلش را اسیر کردمیسوخت از حرارت عشقی که بی درنگسرتاسر وجود جوان را کویر کرداز بخت بد کنیزک همسایه بود اویعنی هزار مرتبه در معرض گناهشیطان شروع کرد: سراغش برو و خوبتعریف کن حکایت این عشق و آن نگاه!!با خود حساب کرد که: در شهر شهرتمشاگردی از کلاس جودالائمه استبا این گناه من نبرم آبروی او...یا نشنوم که حضرت آقا دلش شکست؟!!شیطان دوباره دست بکار فریب شد:یک نامه....؟ - نه!! سربام و نگاه...؟ - نه!!شاگردی از کلاس جوادالائمه اممن آبروی او ببرم با گناه؟ نه!!...چندی گذشت از این قضیه تا جوان مااز غصه حکایت عشقش مریض شدبا هیچ کس نگفت چگونه به یک نگاهیکدل نه! صد دل عاشق روی کنیز شدروزی امام و چند تن از همکلاسهاشاز خانه اش بنای عیادت گذاشتندمادر دوید سوی عیادت کنندگانبا گریه گفت رفته ز کف هرچه داشتندحال پسر خراب و دل مادرش کباببرپیکر جوان٬ خبر از جان نمانده بودمیمرد و زنده می شد از این حالت پسرمادر که پیرزنی صاف و ساده بودآقایمان جواد ائمه که لب گشودانگار خون تازه به رگهاش رخنه کردوقتی که گفت: جمعه به مهمانیم بیایکمرتبه ز بام تنش پرکشید درد!آقا سپس به خانه همسایه رفت و زودبا یک کنیز از در خانه روانه شددر باغ وعده گاه نشاندش به انتظارباغی که در نگاه کنیز، آشیانه شدجمعه رسید و چند تن از همکلاسهاهمراه آن جوان به سر وعده آمدنداما کسی نگفت در آن باغ با صفاآن روز خاص جمعه برای چه آمدند!تا اینکه با اشاره حضرت، کنیز زودنوشیدنی به دست به مجلس قدم گذاشتچشم جوان به چهره اش افتاد و بعد از آندیگر در آن میانه کسی را نمی شناخت!لبخند روی چهره آقا نشسته بودبا خنده گفت: خطبه بخوانم؟ سکوت کردمن جای تو صداق، همین باغ می کنماین را امام گفت و جوان هم سکوت کرد...مجلس تمام شد که یکی با امام گفتاین التفات ویژه ی تان بی دلیل نیستآقا عنایتی بنمایید و با همهعنوان کنید ویژگی این جوان به چیست؟آقا به رسم جود و سخای همیشگیبا حسرتی عجیب از این راز سرگشود«او محض آبروی من از عشق خود گذشتیعنی که او جواد فروشی نکرده بود»(جوان مذکور، شاگرد امام جواد علیه السلام عبدالله بن سالم است)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۵/۰۸
نرگس حسینی