۳۰تیر
توکلت علی الله
چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۸۹، ۰۵:۴۴ ق.ظ
حالمان خوب است شاید انشاالله.دماغمان ولی هنوز همون جوری ست. چاق نشده هر روز توی آینه ی شکسته ی نزدیک ورودی خانه ی همگروهی چکش میکنم. قیافه ام اما مثل چک برگشتی ست. و اوضاع مزاجی و مفاصل به انهدام نزدیک. فرصت اگر کنم باید توی همشهری تهران بخش آگهی یک آگهی بدهم : به یک عزراییل خوش تیپ(به قول آگهی منشی یابی بخوانید خوش بر و رو!!) برای مدت یک هفته نیازمندیم. خلاصه که دنیای ما دنیای خستگی و شب بیداری شده. و نهار نیمرو وشام ساعت 1 شب و صبحانه تعطیل. و توی این دنیا عزراییل هم غنیمتی ست.وسط تحویل پروژه ام الان وو استاد نیامده و بچه ها به زور آورده اند مرا که در نروم به قول خودشان مثل بند تمّون!خدا اگر قسمت کند استاد را ببینم جمع میکنم می آیم ولایت تا آغازی باشد برای خاک بر سر شدن پایان نامه.شبانه هام نا تمام می ماند اغلب . همه میخوابند بیدارم هنوز.توکلت علی الله.میرویم به دل کار.
۸۹/۰۴/۳۰
بابا تو یادت افتاد که باید یه خبری از اوضاع بی ریختت بدی
پروژه چیز خوبیه چون بعدش یادت میافته باید زندگی هم بکنی
منم خوبم ساعت 2 کلاس دارم با استادای چپل چلاق!
موفق باشی