۲۳فروردين
6
دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۴۶ ب.ظ
یه نفس عمیق کشید.
رفت سمت اولین دکه روزنامه فروشی.
مث همیشه با ولع شروع کرد به خوندن تیترها.
به کل یادش رفت.
یادش رفت تا همین یه دقیقه پیش وسط یه دو راهی بوده.
وایساد و روزنامه خوند.
یهو همونجا که وایساده بود خشک شد.
یهو یه عالمه آب دوید توی چشماش.
..
نه!
خدای من!
غلام شیش لول بند مرد!!!
۸۹/۰۱/۲۳