مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۴فروردين

برگرد به دو سالگیت

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۵۴ ب.ظ
اون روز رو من اصلا یادم نیست.

همون روز افتتاحیه رو میگم.

همون روز که با دست بانداژ شده رفتی روی سن .

بعدشم خیلی خوب یادم نیست.

اصلا کلا اون روز ندیدمت انگار.

یادمه .

اولین برخوردمون با هم اون روزی بود که برای کلاست کارتن میخواستی و من رو هم فقط تونستم برات سه-چهار تا جور کنم.

بعدشم یواش یواش با هم آشنا شدیم.

بچه ی دوساله.

عینن یه بچه ی دو ساله برخورد میکردی.

تازه بهت برمیخورد بهت میگفتم پس کی بزرگ میشی!

.

.

.

اینقدر ندار شده بودیم که همه چیز هم رو میدونستیم.

گرچه معمولا سر ترک دیوار با هم حرفمون میشد!

.

.

هنوز هم همون بچه ی دو ساله بودی.

از این همه لج بازی بعضی وقتا اینقدر کفری میشدم که میخواستم سرمو بکوبم به دیوار!

.

.

-پس کی بزرگ میشی؟

-هیچوقت!من بیست ساله دو سالمه!       تو ام نمیتونی عوضم کنی.

.

.

آره نتونستم.

دیگه نتونستم.

.

.

.

دیدمت.

بعد مدتها.

بزرگ شده بودی.

.

.

.

شنیدمت.

بزرگتر شده بودی..

.

.

.

smsدادم.

smsدادی.

پیر شده بودی.

.

.

 میترسم.

میترسم خبر مرگت بهم برسه.

.

.

برگرد به دو سالگیت.

من اونجا منتظرتم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۱/۱۴
نرگس حسینی

نظرات  (۲)

سلام
ممنون که به بی پلاک سرزدید موفق و پایدار باشید
یاعلی

بی پلاک
سلام
خوشحالم حال وبت دوباره خوب شد

در باره خودت معامله خوبی کرده خدا باهات انگار عادت خداست که خوب رو می گیره خوبتر رو میده
یا شایدم بازی گوشی ما ادماست تا محکم توی گوشمون نزنن از خواب بیدار نمشیم !

یادمه یه زمانی با سیلی که تو تو گوشم زدی بیدار شدم

بخاطر همینه اینقد دوست دارم شایدم اون روز دست خدا با حر فای تو یکی شده بود که زیاد دردم بیاد و بپرم !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی