خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دریا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانهات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
***
برگشتهام امشب به خود از راه نشابور
شیرین دلکم یک دو دهن شوربخوان، شور
ای سوره اعراف من، ای قبله هشـتم
در ظلمت من پنجـرهای بـاز کن از نـور
ای طوس تو میقات همه چلّه نشینان
آبی تری از نور، درخشان تری از طور
از شهر سنـابـاد برایــم کفن آریــد
امّید که با نام تو سر بر کنم از گور
در حادثه موسای به هوش آمده ماییم
سبحانک یا نورتر از نورتر از نور!