


مردم فین کاشان در سال 113 هجری قاصدی را به نام عامر بن ناصر فینی به مدینه نزد امام محمد باقر فرستاده بودن و از او درخواست پیشوایی راداشتند.امام فرزند خود سلطانعلی برادر امام صادق را رهسپار ایران و شهر کاشان کرد.امامزاده به کاشان رسید و در محله فین بزرگ ساکن شد و تابستانهابه دلیل گرمی هوا به منطقه اردهال می رفت .چند سالی اوضاع بدین صورت بود تا اینکه امامزاده سلطانعلی از نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار گشت و این باعث ترس حاکم اردهال که زرین کفش بارکرسفی نام داشت شد .

زرین کفش با دستورارزق والی قم تصمیم به کشتن امامزاده سلطانعلی گرفت و به امام و یارانش در دربند ازناوه حمله می کند و در جنگی 10 روزه که در اوایل مهر ماه بوده است با امام رویارویی می کند که در این جنگ نیروهای امامزاده سلطانعلی بسیاری از افراد دشمن را از بین می برند و در نهایت زرین کفش حیله می اندیشد و چهل تن از زنان و دختران کلجاری را برهنه به میدان جنگ می فرستد که امامزاده عقب نشینی می کندو در پناه سنگی در دربند ازناوه به نماز و دعا می پردازد.در این هنگام افراد دشمن به امامزاده سلطانعلی و یارانش حمله می کنند و همه را شهید می کنند.خبر شهادت به مردم کاشان و محله فین می رسد.مردم فین کاشان چوب و چماق به دست راه می افتند و به منطقه می رسند و دشمنان را نابود می کنند و امامزاده سلطانعلی را در قالیچه ای میپیچند و در نهری کنار شاهزاده حسین غسل داده و سرو سینه زنان در حالی که چوب و چماق به دست دارند در اردهال به خاک می سپارند و هرساله در سالروز شهادت امامزاده سلطانعلی،جمعه دوم مهرماه به اردهال می روند و مراسم سالگرد را اجرا می کنند.
مراسم در حال حاضر در دومین جمعه هر ماه هر سال بزرگان فین در حرم امامزاده قالى متبرکه را از بزرگان روستاى خاوه (یکى از روستاهاى اطراف) تحویل مىگیرند. قالى را با شور و حال وصف ناپذیرى از صحن صفا به سوى نهر تاریخى شاهزاده حسین حرکت مىدهند. در آن مکان اهالى فین با چوب دستهایشان آب نهر را به قالى مىپاشند، سپس از مسیر دیگرى قالى را با شور و حال سابق به صحن فینىها مىآورند و آن را به بزرگان تحویل مىدهند و آنان قالى را در محفظهاى تاسال بعد نگاه می دارند.
نزدیک به دوازده چوبدار در صحن شاهزاده حسین گرد هم مىآیند و چوبهایشان را در هوا تکان مىدهند و اشعار مذهبى مىخوانند. به مرور اهالى فین با چوبهایشان براى شرکت در مراسم جمع مىشوند. فینها وارد صحن صفا مىشوند و با سر دادن نداى حسین حسین به خونخواهى امامزاده مىپردازند. وقتى میزان نفرات به حد نصاب رسید هیأت امنا گزارشهایى را در ارتباط با تعمیرات و سایر اقدامات عمرانى صورت گرفته به مردم ارائه مىکنند. پس از قرائت گزارشها، برنامه لغتنامه و مرثیهخوانى انجام مىشود و بعد از آن مراسم قالیشویان آغاز مىشود. تعریف لغتنامه: از افرادى که مورد لعن قرار مىگیرند یکى چراغ کوش کِرمِه است، وى همان زرین کفش است که امامزاده را به شهادت رساند او بعد از کشتن حضرت به روستایى گریخت و به خانه پیرزنى رفت، چراغ خانه او را خاموش کرد و در تنور منزل او پنهان شد. اهالى بعد از مدتى او را یافته و به سزاى عملش مىرسانند.
قوکله جارى هم از افرادى است که مورد لعن قرار مىگیرد. او از مأموران حکومتى بوده که زیر نظر زرین کفش جنایات بیشمارى را مرتکب شده است. مىگویند وقتى امامزاده در حال پیروزى بودهاند، او چند تن از افراد خود را عریان مىکند؛ یاران حضرت که نمىخواستند شاهد زشتىها باشند از آنها روى مىگردانند و سپاهیان زرین کفش آنان را به شهادت مىرسانند.
بررسی های تاریخی نشان می دهد علت اینکه همه ساله دومین جمعه مهر ماه جلالی مراسم قالیشویان برگزار می شود ریشه در آیینهای مهرپرستی ایرانیان باستان دارد. با ظهور دین اسلام، برخی از آیینهای نیک ایرانیان همچون جشن نوروز در میان مسلمانان نیز رواج پیدا کرد و برخی از آیینها در غالب ستنهای اسلامی ظهور کرد. واقعه شهادت حضرت علی بن محمدباقر (ع) که در جمادی الثانی سال ۱۰۶ قمری اتفاق افتاده همزمان با دومین هفتة مهرماه سال شمسی بوده که آیین جشن و پایکوبی مهرگان در ایران برپا می شده است و همچنین مردم فین آیین خاصی به نام جشن آبریزان برگزار می کردند و به نظر می رسد به هنگام شهادت حضرت، مردم سرگرم برگزاری چشن بودند ولی به محض شنیدن خبر شهادت سراسیمه خود را به مشهد اردهال می رسانند و از آن سال به بعد همه ساله در همان تاریخ (دومین جمعه مهرماه) به احترام شهادت فرزند امام پنجم مراسم قالیشویان را که شباهتی با جشن آبریزان و آیین مهرگان دارند برگزار می کنند.
بنای امامزاده
بنای امامزاده سلطانعلی به اواخر قرن چهارم هجری می رسد یعنی دوره بوئیه و در دوره های مختلف بناهایی ساخته می شود تا زمان صفویه که به اوج خود می رسد. بقعه و بارگاه امامزاده سلطان على ابن امام محمد باقر (ع) بناى بسیار ارزشمندى است که در دوره آل بویه توسط خواجه مجدالدین ابوالقاسم کاشانى (از اهالى منین) در اواخر قرن پنجم احداث گردید. در سال 535 هجرى خواجه مجدالدین در همان مکان وفات یافت و در آستانه حضرت به خاک سپرده شد. سیدابوالرضا راوندى یکى از بزرگترین علماى امامیه اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى در دیوان خود قصیدهاى به زبان عربى در تجلیل از گنبد و بارگاه امامزاده و خواجه مجدالدین آورده است. وى نقل کرده، زمانى که خواجه مجدالدین مىخواست بنا را بنیان کند، حکام اهل سنت با وى مخالفت کردند. از اینرو خواجه، مقادیر هنگفتى پول و هدیه به آنان مىدهد تا موافقتشان را بگیرد. آثارى از دوران سلجوقى و همچنین درهاى چوبى متعلق به قرون 7، 8، 9 هجرى در بنا موجود است. در اصل حرم امامزاده متعلق به سال 950 هجرى است که توسط شاه طهماسب سوم صفوى وقف شده است.
گنبد امامزاده با طرح اسلیمى کاشىهاى زرد رنگ آن، این بنا را در میان تمام بقاع کشور منحصر به فرد کرده است. بناى امامزاده سه صحن بزرگ دارد: یکى صحن صفا که در دوره سلجوقى شکل گرفته است و دیگرى صحن فینها و صحن آخر هم صحن قمىها. همچنین تمام زیبایى در اواخر قرن پنجم هجرى توسط خواجه مجدالدین در آن مکان احداث شده است. در دوران شاه طهماسب صفوى نیز ایوان بزرگى در این بنا احداث گردید که فرحهاى اولیه آن متعلق به هنرمند نامى کشورمان رضا عباسى مىباشد.در دوران شاه سلطان حسین صفوى و دوره قاجاریه هم قسمتهایى به بنا اضافه گردید. اخیرا هیأت امنایى به ریاست فرماندار شهرستان کاشان و عضویت رؤساى سازمان میراث فرهنگى و اوقاف و شهرداریى کاشان شکل گرفته است که در حال انجام اقدامات عمرانى خوبى هستند. بقعه مبارکه یکى از موزههاى تمام و کمال معمارى اسلامى کشورمان است که از نظر نقاشى، کار روى چوب، کاشیکارى، آینهکارى و... محل تأمل بسیار است.


هرسال در دومین جمعه مهر ماه، اهالی شهر کاشان و روستاهای اطراف، درمشهد اردهال جمع می شوند تا در مراسمی با نام قالی شویان که نمادی از شستن خون سلطان علی بن محمد باقر است، شرکت کنند. آنها در این مراسم، چوبهایی را در دست دارند که با آن قالی را در چشمه می شورند و به صحن حرم باز می گردانند.


منبع
|
درباره نظرتان در وبلاگم :
بیست و اندی جلد کتاب ؟!!! حیف این همه زحمت که هنوز چیزی را ثابت نکرده .
اما بحث اصلی :
شما می فرمایید : اگر جنگ فقط باعث همبستگی بین مردم هم شده باشد، کافیه .
سال 59 که جنگ شروع شد(یعنی 18 ماه بعداز انقلاب) مگه مردم گسسته گی داشتند که احتیاج به همبستگی باشه ؟!
این سالها دقیقا زمانی بود ، که باید مردم مقداری از وعده وعیدهایی که آقای خمینی در سخنرانی های خود داده بود را به چشم ببینند . و چون قرار نبود ، وعده ها عملی شود ، شروع جنگ یک نعمت شد !
در این حالت هم مردم دیگر انتظاری از مسئولین نداشتند و هم در شرایط لزوم برای آقایان جنگ یک بهانه خوب شده بود . بعد از آن هم دوران سازندگی و ادامه داستان تا به امروز .
شما که هر بار به من سفارش می کنید که ، وحید این کتاب یا آن کتاب را بخوان ، لطفا خودتان کتابی نخوانید فقط مقداری وجدان خود را ورق بزنید و به خاطرات ِ خود در این سالها نگاه کنید .
و اگر خاطره خوبی از این نظام دیدید ، حتما برای من تعریف کنید .