مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۹تیر

آری هنوز هم همون جوری ست برادر !

دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۸۸، ۰۶:۴۹ ب.ظ

یه چیزایی رو فقط باید از زبون شریعتی گفت

اینا رو که خوندید خوب فکر کنید......  مبادا فکر بد کنیدا!!!!!!     این نوشته ها مال سالهای دهه ی۴۰-۵۰است.....   مال الان نیست.....   به جان رییسم راست میگم!!!!!!!!!!!!

 

و ناگهان دیدم که در کنار فرعونها و قارونها که به بردگیمان میخریدند و به بیگاریمان میکشیدند،دیگرانی نیز به نام جانشینان این پیامبران سرکشیدند، روحانیون رسمی.
از فلسطین گرفته تا ایران، تا مصر، تا چین، تا هرجا که جامعه ای و تمدنی هست، در کنار این اهرام، و این قصرهای بزرگ، برای ساختن معابد پر شکوه باید سنگ میکشیدیم.
و بعد مدعیان پیامبری و جانشینان آنها، ما را دستبندی دیگر زدند و بنام زکات غارتی دیگر کردند، و بنام جهاد در راه دین به میدانهای دیگر فرستادند تا جایی که ناگزیرمان میکردند، که در برابر خدایان، در مذبح معبدها و در کنار بت ها، کودکانمان را قربانی کنیم.
....
.
.
.
.
قدرتی به وجود آمد که در جامه توحید، همان بتها را پنهان داشت، و در معبد و محراب الله همه آن آتشهای فریب بر افروخته شده بود. و باز همان چهره های قارونی و فرعونی که تو خوب میشناسی برادر و چهره های قدیسین دروغ همدست و همداستان قارون و فرعون که بنام خلافت الله و خلافت رسول الله، بر جان ما تازیانه شرع نواختند.ما باز به بردگی افتادیم تا مسجد بزرگ دمشق را بسازیم.
....
.
.
.

ما اکنون به ظاهر برای کسی بیگاری نمیکنیم، آزاد شده ایم، بردگی بر افتاده است، اما به بردگی یی بدتر از سرنوشت تومحکوم شده ایم. اندیشه ما را برده کرده اند، دلمان را به بند کشیده اند و اراده ی مان را تسلیم کرده ایم و ما را به عبودیتی آزاد گونه پرورانده اند. و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ و هنر،آزادیهای جنسی، آزادی مصرف، عشق به برخورداریو فردپرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۴/۲۹
نرگس حسینی

نظرات  (۱)

متی جووووووووووووووون الهی چقدر کار داری فکر کن پروژه درسی . کاری خدای من ها ها ها
زیر باد کولر عین آدمایی که دیگه آب از سرشون گذشته تصورت می کنم ولی
خدا روشکر خونمونم و چشمای رعب آورتو نمی بینم !!!!!!!!
یه شعر از سهروردی عزیزم برات می نویسم برو هالشو ببر
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی
ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره ی عاشق به معشوق که نمودی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی