عشق آسان نمود اول....
اولش لازم نیست پروانه باشی اولش یه تیکه چوبی ......
بعد هیزم می شی و می سوزوننت
بعد از خاکسترت یه یا کریم سبز میشه
بعد یا کریم پرواز میکنه میاد کنار کوی دوست از دور نگاهش میکنه .
از اینکه رنگه خاکه لذت میبره .
میدونی چرا ؟
چون بدون توجه معشوقش از دور نگاهش میکنه.
اونقدر تو خلوت خیال معشوق غرق میشه که متوجه خودش نیست.......
نمیدونه که دیگه از رنگ خاکی خبری نیست و داره رنگ کیمیا میگیره......
ولی بلاخره میفهمه . چون به این سادگی ها خاک کیمیا نمیشه.....
یا کریم تو یا کریم گفتناش میسوزه
اونقدر یا کریم میگه تا توی حرارت عشق کریم ذوب میشه......
یه فرشته مأمور شده این محلول کیمیا رو جوری قالب بزنه که قشنگتر و لطیفتر از هر عاشقی تو دنیا بسوزه.....
فرشته قالب پروانه ای دستشه ....
میدونی چرا ؟
_ چون پروانه قشنگتر از همه عاشقا میسوزه؟
_نه !
چون پروانه تا آخرین لحظه سوختن زنده میمونه.....
تو آخرین لحظه مونده تا فنا ، وقتی سوختنش تموم میشه و به ظاهر چیزی ازش نمونده ، به حقیقت واقعی و مقصودش از سفر میرسه.
تازه میفهمه که تا حالا مرده بود و بعد از این زنده خواهد بود.....
میدونی چرا ؟
چون حالا او جزئی از وجود معشوق شده ، یکی از قطره های دریای نور
_کدوم دریای نور ؟
_همون دریایی که اندازه چراغ زنبوری کوچیکه و قد خدا بزرگه .
که عشق آسان نمود اول ...
ولی
افتاد
مشکلها ......
- با تشکر از دوست خوبم مهرناز گلچین فر که با صبوری مرا یاری کرد.