قصه های کلاس روستا
جناب استاد روستا یک فن عجیبی زدند که جای بسی تشویق دارد!!
در سخنرانی پرجذبه شون در 102 فرمودند برای درسمون یک وبلاگ طراحی کنیم و مطالب درسیمونو بذاریم اونجا که روستامون جهانی بشه و جوامع بشری همه بدونند مثلا در فلان نقطه از کره خاکی ، در ایران هسته ای یک روستایی وجود دارد که در قرن سیطره نانوتکنولوژی هنوز مردمش پیوندی ناگسستنی با طبیعت دارند ، آنچنان که از خیر تمام موهبت های تکنولوژی گذشته اند و هنوز شب ها از فانوس استفاده می کنند و از چشمه آب می آورند و ... و این البته برای این نیست که در آن دیار هنوز حضرت ادیسون برق را اختراع نکرده اند یا آب لوله کشی وجود ندارد و ..... !
نه ، اصلا اشتباه نکنید!! این پیوند ناگسستنی آدمیست با طبیعت !!!
گرچه مردم روستایی که ما انتخاب کردیم اینقدرها هم با طبیعت رفیق نیستند !
روستاشان گرچه تاریخی ست و چند دوره زندگی را در خود به نمایش گذاشته است اما با تکنولوژی زیاد بیگانه نیست آنچنان که گاهی موبایل هم آنتن می دهد!!
روستای ما قروه است . روستایی واقع در استان زنجان و از توابع شهرستان تاریخی ابهر.
از دانشگاهمان تا آنجا اگر ماشین گیرمان بیاید یک ساعتی راه است تا برسیم.
ماجراهایش را بعدا به تدریج تعریف می کنم ، چون انگار قرار است ما بشویم Qerve News!!!!
خوب است دیگر !
در اینجا من کشته شدم...
حیف شد میخواستم یه انتقاد منصفانه بنویسم...