۲۸شهریور
خدا مشتی خاک را برگرفت . می خواست لیلی را بسازد ، ازخود در او دمید . و لیلی پیش از آنکه باخبر شود ، عاشق شد .سالیانی است که لیلی عشق می ورزد . لیلی باید عاشق باشد .زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد ، عاشق می شود .لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام دیگر انسان .خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید .آزمونتان تنها همین است : عشق . و هر که عاشق تر آمد ، نزدیک تر است . پس نزدیکتر آیید ، نزدیکتر .عشق ، کمند من است . کمندی که شما را پیش می آورد . کمندم را بگیرید .و لیلی کمند خدا را گرفت .خدا گفت : عشق ، فرصت گفتگو است . گفتگو بامن .بامن گفتگو کنید.و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد.لیلی هم صحبت خدا شد .خدا گفت : عشق ، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند . و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.