مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۵مرداد
از عید فطر تا امروزهیچ دیداری میسر نشده است.حتی اگر اهل استعاره هم نباشیمیفهمی که یک جای کار اساسی میلنگد..من از این سکوت، عجیب نگرانم..یعنی ما داریم خطا میرویم..آخرین دیدار و کلام اینجاست..
نرگس حسینی
۲۵مرداد
میان بوی سوسن عنبرهااو را به خانه آوردندتا بدرقه اش کنند به سوی خانه ی ابدی..و بوی سوسن عنبرها هنوز در ضمیرم جریان دارد..به علت نقص فنی قالب وبلاگ،و تا برطرف شدن آنبه این قالب نقل مکان کرده ام..
نرگس حسینی
۱۶مرداد
نمی شود که گذشت از غزل ترانه ی تواز آبشار رها در مسیر شانه ی تو دو چشم نه، دو نگاه رسیده تا خورشیدچه قدر خاطره دارد نگارخانه ی تو بهار مختصری از نفس کشیدن توستخوشا به حال درختی که زد جوانه ی تو چه حس ممتد دوری ست می وزد بر منکه تا همیشه بگیرد دلم بهانه ی تو سپرده ام تن خود را به جاده کولی وارکه گم شوم همه جا از پی نشانه ی تو تو آفتابی و من پابرهنه پای دلمنمی شود که بیایم به آستانه ی تو تو را به حال خودت می گذارم اما عشقچگونه می رسد آخر شبی به خانه ی تو؟ مدتی نخواهم بود.دعا کنیدتوان از دست رفته ام برگردد..
نرگس حسینی
۱۵مرداد
دیدن خواب بعضی ها به دلت میچسبدبیدار که میشوی انگار از مهمانی آمده ای..شاد و شنگولی..ولیبعضی خواب ها..ناآرامند.بی سر و ته اند.کلافه کننده اند.بعضی خواب ها،تمام روز آدم را خراب میکنند..گاهی خواب آدمهایی را میبینی که از آنها خبری نداری..و این خواب ها مرموزترند..و بیشتر وقت آدم را میگیرند..این ماه به نیمه رسیدهو من تا حالا کلی صدقه داده ام برای خواب های در هم بر هم م..حال فریدون جیرانی را من خوب میفهمم.رویاهای آدم که زیاد به او فشار بیاورد،آدم مجبور میشود به گفتن ش..یکی با نوشتن..یکی با فیلم ساختن..جیرانی هم در خط رویاست...
نرگس حسینی
۱۲مرداد
با این همه جداییدنیا ادامه داردتلخ است و سخت ومبهماماادامه داردمجنوناگرچهچندیستدست از جنون  کشیده ستلطفاًبه او بگویید:"لیلا ادامه دارد........"گاهی باید بگذرد.گاهی باید بگذری.چه دیر میفهمیم.چه دیر ..کاشوقتی باشد..فرصتی..مجالی..مسابقه ی میهن بلاگ مدتی ست ذهنم را به خودش مشغول کرده.شاید نه برای شرکت در مسابقهکه برای مرور خودمچیزهایی بنویسم..سال 84 برای من سال خاصی بود.رفقای نزدیک قدیم شاید یادشان باشد..سالی که ورق زندگی ام را با انصراف از دانشگاهم چرخاندم..گرچه من از خودم اراده ای نداشتم..و خدا بود که داشت همه چیز را مدیریت میکرد..شاید اگر مانده بودم در آن محیطحالا کس دیگری بودم..ولیبه یکباره دستم را گرفتو کشاند دنبال خودش..تا اینجا..
نرگس حسینی
۰۴مرداد
خواب دیدم داشت قیامت میشد..همه چی بهم ریخته بود و داشت زیر و رو میشد..خیلی وحشتناک بود..وحشتناک تر از اوناین بود که یه عده هنوز ایمان نمیاوردن...خدایاهمه ی ما رو عاقبت بخیر کن..
نرگس حسینی