مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۷مهر
از اون م سخت تر.
نرگس حسینی
۲۷مهر
خیلی سخته.
نرگس حسینی
۲۶مهر
کنار هم که میذاریکامل متوجه میشی که چی میخوانمدتهاست که میخوان..مال خودشون.اگر سهم ما باشهاگر برای ما هم سهمی باشهبه ما میرسه..این پروندهبسته شد.دیگه اصراری بهت نمیکنم دوست من.
نرگس حسینی
۲۵مهر

#

من ده روز نبودم!چه خبره مملکت؟؟؟؟اصحاب کهف م اینقدر سورپرایز نشدن!رفتم یه خاکشیر خوردمقبلا 1000تومن بود،الان ازم 3000تومن گرفت!!!میگم مطمئنی 3000تومنه؟؟!!!میگه خانوم از دلار خبر نداری انگار....!!!!!!!آخه خاکشیر چه ربطی به دلار داره؟؟؟؟!!!نهتو بگو...................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نرگس حسینی
۲۵مهر

#

خوش به حال پیاده روی هاییکه مقصدشحرماست...
نرگس حسینی
۲۵مهر
پدرمپسر خاله ای دارد بنام محمودکه وقتی به دنیا آمداز دست قابله افتاد و دچار ضایعه ی مغزی شد.محمود آدم بسیار جالبی ست..بچه که بودم توی ارتباط مان با محمود همیشه توی خوف و رجا بودیم..یکهو داد میزد سرمان..یکهو مهربان میشد..محمود دست با خیری دارد..هر سال عیدی که میرویم خانه ی خاله بادومی - خاله ی بابا، باغ بادام و گردو داشت، بچه از قدیم با این نام صداش میزدند... تا اینکه سر یک کینه ی قدیمی، یک نفر تمام باغات او را آتش زد...-من سعی میکنم حتما از دست محمود دشت اول سال م را بگیرم...آن دشت میشود برکت کیف پولم..و همیشه این دشت های اول سال محمود یک جاهای عجیب و غریبی خرج میشوند......توی حرم حضرت عبّاس علیه السّلام   یک بخشی هست به اسم نذورات.توی اینجا به ازای مبلغی که توی صندوق میریزی،میتوانی کاشی حرم بگیری.ما هم که خیلی پول همراه مان نبود.کلا پول با خودمان نمیبردیم حرم.روز آخر بود و ما میخواستیم حتما از آن کاشی ها بگیریم.5تومان از هدیه ها را نگه داشته بودیم.کاشی که انتخاب کردیم میشد 6 تومان.هر چی نگاه کردم به کیف پولم هیچی توش نبود..پاک پاک...عین نوار قلب میت...!..یهو یاد دشت اول سال محمود افتادم...اون تنها پولی بود که همراهم بود..دو تا 500تومنی......دشت اول سال محمودنذر حضرت سقا شد....چه لیاقتی داره این محمود...
نرگس حسینی
۲۵مهر
وقتی بر می گردیهیچ حرفی نمی توانی بزنی...فقط اینکهانگار این سفر فقط برای ترجمه یک کلمه بود..." مظلـــوم"  ...
نرگس حسینی
۱۵مهر
آدم باورش نمیشه. . . . . خیلی حرف داشتم برای نوشتن.. خیلی .. ولی حالا اینقدر دیر شده که باید مینیمال ترین جمله رو گفت.. ساده ترین شو.. حلال کنید.. تا چند ساعت دیگه نایب الزیاره همه هستم ان شالله.. کربلا.. هرکار کردم نشد بغضمو بخورم.. دم خداحافظی  زدم زیر گریه.. کار ما این روزها شده گریه.. حتی این چشم های کویری...
نرگس حسینی
۱۲مهر
رهبر انقلاب در جریان سفر اخیرشان به نوشهر در بیاناتی با اشاره به آیاتی از کلام‌الله مجید فرمودند: «وقتى از کار فراغت پیدا کردى، یعنى کارت تمام شد، تازه قامت راست کن، یعنى شروع کن به کار بعدى؛ توقف وجود ندارد». به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR کلیپ صوتی «توقف ممنوع» را با استفاده از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نوشهر و حرم امام خمینی رحمه‌اللهمنتشر کرد.بعضى درختها سرحالند، بانشاطند، شادابند؛ ده سال، بیست سال، سى سال بیشتر عمر نمیکنند، بعد پوک میشوند. پوک که شدند، احتیاج ندارد که کسى زحمت بکشد براى انداختن آنها، یک باد تندى که بیاید، سرنگون میشوند، از کمر میشکنند؛ اما درختى که استعداد ماندن دارد، داراى این قدرت و ظرفیت هست که بماند، شما مى‌بینید دو قرن، سه قرن از عمر این درخت میگذرد، سرسبزى او از روز اولى که برگ کرده، بیشتر است و کمتر نیست، نشاط او در بهار، درختهاى دیگر را هم تحت تأثیر قرار میدهد. «تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها».‫هیچ وقت هم نباید خسته بشویم. شنفتید آیه‌ى قرآن را «فاذا فرغت فانصب»؛ وقتى از کار فراغت پیدا کردى، یعنى کارت تمام شد، تازه قامت راست کن، یعنى شروع کن به کار بعدى؛ توقف وجود ندارد.‫۱۳۹۱/۰۶/۲۸‬در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگرى ممنوع است؛ لذت‌جوئى ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، براى مسئولین ممنوع است. با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیده‌ایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، دشمنى‌ها تمام خواهد شد. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، معارضه‌هاى خباثت‌آلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بى‌وقفه ادامه دهیم. ‫۱۳۹۱/۰۳/۱۴‬
نرگس حسینی
۰۸مهر
ثبت نام که انجام شداز بانک که زدم بیرون..دست خودم نبودرو به قبله وایسادمچند دقیقهوسط خیابونسلام میدادم و حرف میزدم....به خودم که اومدممسافرکش هابوق میزدن و از کنارم رد میشدن....حواسم به دنیای اونا نبود..یه دنیای دیگه ای جلوی روی من بود..
نرگس حسینی
۰۷مهر
شاید بعضی حرفها راباید فقط توی دفترچه یادداشت شخصی آدم ها خواندنه توی وبلاگشاننه توی روزنامهو نه توی هیچ نشریه ی عمومی..ولی انگار دیگر آن آدمی نیستمکه حرف هایش راتوی آن "دفتر سبزه" بنویسد و طوری نوشته هایش را کد کندکه حتی حالا وقتی بعد 7-8سال میخوانمشانخودم هم یادم نمی آید موضوع چی بوده!و دفتر سبزه را توی هفت تا سوراخ قایم کنم که مبادا دست کسی به آن برسد و بفهمد من چی نوشتمو توی ذهنم چی میگذرد!گرچهحالاسالهاستکه دفتر سبزهو بیشتر دفترهاتوی گوشه ای از خانه ی شماخیلی راحت و بی دغدغه آرام گرفته اند..چند وقت پیشکه داشتم خرت و پرت هایم راجمع و جور میکردمبه بخش قابل توجهی از نامه و دست نوشته های خودم و دوستاناز دوره ی راهنمایی تا اواخر دانشگاه رسیدم..خودش یک کارتن بود..عادت نداشتم مکتوبات را دور بریزم.حتی کاغذهایی که برای سخنران برنامه ی اختتامیه پایگاه های تابستانی نوشته بودیم هم توی کاغذها بود..و حتی کاغذهایی که توی ساعت کلاسبین من و حانایو رد و بدل میشد..و معمولا پر بود از تراوشات ذهنی حانایو و جواب های منظوم و منثور من..و یک عالمه از فحش هایی که آن دوست کارد و پنیرمان نثارم کرده بودو نامه های عاشقانه و غیر عاشقانه ی الباقی رفقا..کلا برو بچز مدرسه ما زیادی دستی در نوشتن داشتندو البته من هم همه را ترغیب میکردم به نوشتن.....القصه کهبخش اعظم کاغذها را ریختم دور...و با هر کدامشان یک دنیا خاطره ی خوب و بد...ذاتا آدم خاطره بازی هستم..دیروز همسر تعریف میکرد از یک مستند که تازه دیده بود..توی آنیک نفری بود که کلا توی گذشته گیر کرده بود..اصلا توی حال زندگی نمیکرد..آخرش یک جمله گفت خیلی رفتم توی فکر...گفت : خیلی بده ها...   آدم توی اون دوره بمونه...و من گفتم : آره ..   خیلی بده آدم توی هر دوره ای بمونه...و بعد چند لحظه سکوت کردم...دیدممدتی ست که خودم هم دچار همین مسئله شده ام.مدتی ست که به جای اینکه کاری کنمفقط دارم به کارها و دوران های سپری شده ام میپردازم..بایگانی کردن خاطرات و یادآوری گذشته کار بدی نیست..ولینه اندازه ای که موتور محرکه ات را از کار بیندازد..این روزهای پر گرهبالاخره سپری میشوند...ولی وای به حال مناگر بدون هیچ توفیقی سپری شوند..
نرگس حسینی
۰۶مهر
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانمقبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانمنمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تونمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانمنگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماندکه از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانمبه دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کندر این امواج پرشوری که من یک قطره از آنمسکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینهبریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانمتماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت منتویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانماگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم
نرگس حسینی
۰۵مهر
پای پیاده می رود، قافله ی نگاه منتا برسد به چشم تو، ای مه شامگاه منهزار حرف گفتنی دارم و دم نمی زنمکاش خودت بخوانی از، پنجره ی نگاه من....پای پیاده میرودقافله ی نگاه من..تا برسد به چشم توای مه شامگاه من....پای پیاده میرود...قافله ی نگاه من......قافله ی نگاه من..پای پیاده میرود..پای پیاده میرود.." اینجاسال 2011 نیستاینجاعصر ظهور ه ... "این جمله ای بود که منو تکون داد..بقیه اشفقط شرح ماجراست..منبی تاب لحظه ای هستمکه فقط یک باربرای همه ی عمرماین فضا روو این پای پیاده رفتن روتجربه کنم..تجربه نهحس کنم..بفهمم..این فیلم رو حتما ببینید..قبلشحتما سلام کنیدبه حضرت ارباب..و کاروان پیاده ی اسرا..
نرگس حسینی
۰۳مهر
از بس کلمه هست برای گفتنسکوت رو ترجیح میدم.
نرگس حسینی
۰۲مهر

#

خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشدهوای نفس نباشد همه هوای تو باشد خداکند که گذارت فِتد به منظر چشممکه سجده گاه نمازم به جای پای تو باشد...
نرگس حسینی
۰۱مهر

#

انگار باید سر گذاشت به قبرستان...
نرگس حسینی
۰۱مهر

#

مثل رودیک عمرهرکه را دوست داشتمبدرقه کردم‬..............
نرگس حسینی