مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۷ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۴آذر
مدام گله میکندکه نور خانه کم است..همسایه ها خوب نیستند..ساختمان را عوضی گرفته اند با ویلای شخصی..هوای خانه سیرکوله ندارد..دم دارد..نظافت خانه سخت است.....و خلاصهبهانه ای نیست که نگیرد..ولی دم اذان که میشودبلند گوی مسجد که الله اکبر را میگوید..انگار تمام میشود همه ی گلایه ها..صدای اذان مسجد رابا هیچکدام عوض نمیکند..هر صبحمیرود پشت پنجره اتاقشو مسجد را تماشا میکند و لذت میبرد....تنها دلیل ماندن ما ، اینجا،مسجد است..مسجدی که کلنگش را خودش زده..و بالا رفتن خشت خشت اش را دیده....انصافا دل ما همبه همین مسجد خوش است..
نرگس حسینی
۰۳آذر
مدتی ست پیرامون علل ضعف معماری مذهبی معاصر تحقیق میکنم..نتایج بینهایت جالبی بدستم رسیده..کاش این مطالعات را در روزهای دانشجویی داشتم..سینه ام بی تاب شده....حرف های مرد را باید با آب طلا نوشت..راه را باید رفت...
نرگس حسینی
۰۳آذر
امام علی علیه السّلام:مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم؛ کسى که خود را پیشواى مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آن‏که دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، باکردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادب‏آموز خود بیش از آموزگار و ادب‏آموز مردم، شایسته تجلیل است. (غرر الحکم، ح ۷۰۱۶)»
نرگس حسینی
۰۲آذر
منبع پایان ناپذیر شکلات ها و آبنبات های دفتر،امروزتمام شد..کلی جلوی مهمان ها شرمنده شدم..!..باید با شرکت آچاچی یه ارتباط دوستانه برقرار کنیم...!!!آخه برادر، این منبع پایان ناپذیر رو غالبا از اونجا تامین میکرد..!گرچه من طعم باراکا رو ترجیح میدم....
نرگس حسینی
۰۲آذر
این روزهاکارهای جدیدی میکنم..خودم هم باورم نمیشه..مثلا سرعت ماشین رو با خودم تخمین میزنم که آیا به هم میخوریم یا نه!!!..شاید حب ذاتم فعال شده...!سابقه نداشته..عنوان رو که نوشتمیاد پودر لباس شویی افتادم که روی جلدش دقیقا همین کلمه رو به رنگ قرمز و بزرگ مینویسه..!
نرگس حسینی
۰۲آذر
تاکسی ترمز زد جلو پام..پشت ش سه تا ماشین مجبور شدن ترمز کنند..!سوار شدم که یهو چشمم افتاد به آقا پلیسه......درست جلو تاکسی وایساده بود با 20 - 30 قدم فاصله..گفتم الآنه که جریمه ش کنه واسه این مدل مسافر سوار کردنش ، وسط خیابون..ولی آقا پلیسه انگار نه انگار..زل زده بود به تاکسی ولیهیچ حرکتی نمیکرد..گفتم نکنه میخواد یه حرکت انتحاری کنه..ولی بازم خبری نبود..تاکسی که رفت جلوتر چشمم رو بردم پایین تر از صورتش..گفتم شاید بنویسه برگه جریمه رو.....به جای برگه جریمه یه پلاستیک پر از روغن مایع دستش بود...داشت میرفت خونه..
نرگس حسینی
۰۱آذر
دلم میسوزد همیشهبرای موش ها..خصوصا آن دستهکه موظف اندبرای خدمت به بشریتدر آزمایشگاه ها،تلف شوند......کاشواقعا موضوع،فقطخدمت به بشریت باشد..و نه بی تدبیری..و نه خودخواهی..و نه...
نرگس حسینی