مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۲ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

۰۱دی
انگار مد شده که حال همه بد باشه... حال من ولی مدتی ست روبه بهبود است باید هم که رو به بهبود باشد..بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم..حالا چرا؟شاید خودم هم ندانم..ولی..باید خوب شوم..باید خوب باشم..حسابی کار دارم..کسی اگر قلمی دارد که میشود رویشحساب کردمیشود به بودنش دل خوش کردبرایم بنویسدبرایم بنویسد از خسته نشدنازاز پای نیوفتادناز زنده بودناز همیشه زنده بودنمیدانیدارم به یک جمله فکر میکنمهمانکه میگفتجز زیبایی ندیده..به این جمله اگر ایمان داریمباید که حرکت را آغاز کنیم..سالها این جمله آدم ها را گریاندهولی حالامیخواهم با این جمله زندگی کنم..باید که تعارفات را کنار گذاشت..باید سرعت را زیاد کرد..باید نیت ها را به سرعت پاک کرد..خالص کرد..باید ابتکار عمل را بدست گرفت..اینها را مرد گفت..همانروز که دستش شکسته بود..هر کس میتواند بنویسد ...بسم الله.این یک فراخوان است..برای همه ی قلم هایی که زنده اند..کهامید هیچ موجزی به مرده نیست..زنده باش..
نرگس حسینی
۰۱دی
ترم پنج بودم که معماری معاصر برداشتم با دکتر رئیسی. یعنی سال 87.. کلاس از بار علمی داشت منهدم میشد. جدیدترین ساختمان های ایران و دنیا را بررسی میکردیم. یعنی استاد بررسی میکرد و ما هاج و واج نگاهش میکردیم!! آخرهای ترم بود که گفت یک فیلم باید بسازید! یک فیلم 100 ثانیه ای. هر کس بنایی را انتخاب کرد.. ما ماندیم که کجا را برداریم.. اصلا با کی همگروه بشوم که دوباره همه چیز سرم خراب نشود...!!!(این درد هر ترم من بود..) خلاصه..... گروه تشکیل شد از شهی و پری..  ( اسم ها مستعار نیست ، بچه های خوابگاه خوب میدانند این اسمها  را ..) گفتیم کجا را برداریم که بشود ازش فیلم گرفت و زنده هم ماند.... گفتیم ایستگاه مترو میرداماد.. استاد گفت قبول.. رفتیم کلی معرفی نامه و غیره گرفتیم... و رفتیم مترو میرداماد .. ولی گیر کردیم توی سیستم حراست... دیدیم انرژی زیاد میبرد... گفتیم ولش کن.. علیزاده گفت بیایید از این مسجد شهرک غرب فیلم بسازید.. کلی خوش ساخت است و ایول دارد..!! رفتیم آنجا.. هوا آفتاب بود... بعد برف آم.. و بعد ابری شد!!! فیلم ساختیم دادیم دست استاد.. نگاهش هم نکرد.. گفت از نظر من آنجا ارزش معماری ندارد!!! دیگر مانده بودیم چه خاکی به سرمان بریزیم... گفتیم هر جا که شما بگویید.. ایمیل زد برایم که بروید پردیس سینمایی ملت.کار رضا دانشمیر.. گفتیم بروی چشم.. رفتیم.. دوربین را از دایی حمزه گرفتم.. سه پایه اش را علی آورد .. خلاصه تیم خودش را جمع کرد و رفتیم سینما ملت.. همان اول بسم الله همراه معرفی نامه کارت دانشجویی ها مان را گرفتند.. بعد هم رفتیم عکاسی و فیلم برداری و ... خیلی روز جالبی بود.. . . فیلم را ادیت کردم دادم دست استاد.. فیلم باز نشد.. بچه ها سر جلسه درس را حذف کردند .. و من هم آن درس را به عنوان تنها درس دوران تحصیلم افتادم..   بیشتر توضیح ندهم.. چند روز پیش پری ایمیل زد که کارت هامان را بالاخره از پردیس گرفته.. البته فکر کنم فسیل کارت هامان را!!! کارت دانشجویی م برایم هیچ چیز نداشته باشد خاطره ی یک روز خوب را دارد در اثری از معمار برتر آن سال.. عکسها کار مهندس علیزاده ست...
نرگس حسینی